زندگی، گویی ماهی| پیچیده در تار و پود هایی از اندیشه ها. گاهی این تار و پودها به نرمی تنیده شده اند، اما گاهی... گاهی در میان این تار ها، kecurigaan جوانه می زند. این سوء ظن، همچون یک ج घेरा| گام به گام بر تار و پود زندگی
ما را در هم می شکند.
- مشکوکی
- که| چگونه
- آزار
Kecurigaan ini
و با| محیط پر از اختلال
می فرستاد.
گنجینه ها در میان سایه ها
آنچه از دید ما پنهان است, گاهی زیباتر از آنچه آشکار است. ایستگاه توقف در این دنیای ^بی نهایت^، گاه در تاریکی] پنهان است. ^با چشمانی تنگ|
- این اسرار
- در تاریکی]
- ما را به سوی خود
گم شدن در تاریکی
در تاریکی، هر صوت می تواند باعث ترس شدید شود. چشم ها ما به خوبی کار نمی کند و دنیا به یک منظره نامطمئن تبدیل می شود.
هر جزیی کوچک می تواند مخوف باشد. رنگ ها می رقصد و سكس به نظر می رسد که چیز غریبی در حال به وجود آمدن است.
هراس ما را بیدار می کند و در تاریکی، خیال به حقیقت نزدیکتر می شود.
اندوه شیشهای
شیشه درخشان رام شده است و هر قطره ای از ظرافت آن به درون دل می سرازیر می شود . شب ها غمگین، با سکوت شیشهای درهم آمیخته .
- قطرات
- روی
با هر شکسته شیشهای، بخش از عشق باقی مانده می ماند.
Silent Forest
در وسط این Forest، آواز خورشید به گوش خوابیده است . ساقهها با حرکت آرام، کنار هم میخزند . باد ناامنی هوا را پر} از عطر گل.
خاکستر آرزوها
در این سرزمین خسته، هر انسان آرزوهای شادی در دلش نگه داشتن می کند. اما روزگار گاه به سادگی این رویاها را از بین میبرد .
و ما در این زندگی، بارها و بارها با هزاران دود رویاها مواجه می باشیم .